یکی آنچه را که می کارد درو می کند. این گفته ثابت شده است که در همه جا درست است. در حقیقت ، هر حقیقتی همیشه جهانی است. ریشه در همین ضرب المثل قدیمی دارد: “حق شما این است که فقط کار کنید ، اما هرگز به ثمرات آن نرسیدید. ثمره عمل انگیزه شما نباشد و دلبستگی شما به بی عملی نباشد.” این نیز به معنای مشابه تجزیه می شود – آینده همیشه در زمان حال رقم می خورد. برداشت فردا بستگی به شخم و کاشت امروز دارد. لحظات کنونی را باید هوشمندانه و خوب سرمایه گذاری کرد تا در آینده زمان بهتری را برداشت کنیم. در حالی که اولین جمله همیشه من را با نتایج راضی می کرد ، جمله دوم همیشه مرا مجذوب می کرد. چرا کسی بدون هدف گرفتن نتایج مثمر ثمر عمل می کند؟
وقتی خودم را برای ارزیابی انتقادی قرار دادم ، متوجه شدم که هر کاری که انجام می دهم با انگیزه ای خودخواهانه است. اگر من “صبح بخیر” را به کسی تقدیم کنم ، دوست دارد که متقابلاً جواب بدهد. مراقبت و مراقبت از گلدان های گل نیز انتظار پاسخ مناسب بهترین دکتر قلب در مشهد را دارد. من همیشه در انتظار یک میوه دلخواه اجرا می کردم. اشتیاق زیادی برای آزمایش حقیقت داشتم.
در 67 سال تلاش خود برای وجود ، سرانجام منطقی برای توضیح معجزه ها پیدا کردم. از همه عجیب تر ، این منطق همچنین گفته های بالا را با دقت ریاضی و اطاعت از تمام الفبای علم شناخته شده توضیح می دهد. حوادث بیشماری برای اثبات وجود دارد ، اما موارد زیر چند نفر اول هستند.
حدود 30 سال پیش ، در یک ظهر بسیار گرم تابستانی ، یک غریبه را پیدا کردم که سعی می کرد دوچرخه خود را کنار جاده تعمیر کند. دوچرخه ام را متوقف کردم. سعی کردم به او کمک کنم. پس از 10 دقیقه آزمایش و خطا ، سرانجام متوجه شدیم بنزین این دوچرخه تمام شده است. من قبلاً یک لوله انعطاف پذیر طولانی را برای چنین موارد اضطراری در جعبه ابزار نگه می داشتم. من مقداری بنزین به مخزن سوخت منتقل کردم. ما هر دو عجله زیادی داشتیم. ما حتی مبادله مقدماتی نکردیم. با لبخند به مقصد رفتم. در طول روز احساس بسیار خوبی داشتم. قبل از خواب ، مدتی فکر کردم. متوجه شدم که انجام این وظیفه مستلزم نتایج از نوع مادی نیست. من تصمیم گرفتم بسیاری از چنین اجراهایی را در زندگی خود ادغام کنم. من این عادت را در امور عادی خود ایجاد کردم.
خیلی زود ، من مرد جوانی را شناسایی کردم که مشتاقانه منتظر یک وسیله نقلیه پولی بود. چمدان نسبتاً سنگینی در دست داشت. ایستادم و به او پیشنهاد آسانسور دادم. او مجبور شد به دفتر شرکت ما برود تا با مصاحبه شغلی روبرو شود. دفتر در راه محل کار من بود. او بیش از این خوشحال بود و سرشار از شکرگزاری بود. او دیر می آمد اما برای کمک به موقع من.
تصادف با برخی از چنین تماس های تصادفی و تبادل احوالپرسی من را تشویق می کرد.
چند سال پیش ، من و دوستم رائو قرار بود از اشتغال فعال بازنشسته شویم. نزدیک به بازنشستگی بودیم ما مجبور شدیم مکان دیگری برای زندگی پیدا کنیم. من 15 سال قبل برای یک قطعه زمین به هیئت مدیره مسکن ایالت تقاضا کرده بودم. رائو خانه خود را به کسی اجاره داده بود و آن شخص قصد تخلیه نداشت. تقریباً شش ماه طول کشید تا خانه را برگردانم. من یک فرد محلی بودم که در مکانهای مناسب تماس داشتم. آن روز ، رائو به خانه برگشت ، من بسیار خوشحال بودم اما از گرمای تابستان از کارهای قبلی خسته شده بودم. وقتی به محل اقامتم رسیدم ، یک پاکت رسمی قهوه ای رنگ دیدم که به پیچ درب من چسبانده شده بود. بین هزاران نفر از متقاضیان ، قرعه کشی یک قطعه زمین خوب از طرف هیئت مدیره به من واگذار شده بود.
خیلی زود مجبور شدم محل اقامت رسمی خود را تخلیه کنم. این کار سختی بود. تحریک کننده ترین قسمت رشوه دادن به بازرسان بود تا گزارش تعطیلات صادقانه را به موقع دریافت کنند. من از سلول مدیریت شهر دیدن کردم تا نیازمندان را آغاز کنم. چنین مکانهایی فقط در زمان اشغال و تعطیلات مورد بازدید قرار گرفت. بعد از مدت ها به ملاقات رفتم. من اتاق افسر املاک را قرار دادم. من کارت ویزیت خود را ارسال کردم. پس از یک انتظار خسته کننده بیش از سی دقیقه ، من را به کار انداختند. جرات کردم تا خود را معرفی کنم. با کمال تعجب ، مأمور از روی صندلی بلند شد و بسیار مودبانه خواست که روی صندلی بنشیند. افسر مرا شناخت. من در تسهیل رسیدن وی به مقصد در تاریخ و زمان مصاحبه مثر بودم. گزارش تعطیلات نهایی شد و ظرف یک ساعت ارائه شد.